Tuesday, August 9, 2011

از خودروهاي سه ميليارد توماني تا تلاش برای سیر کردن شکم



روزگاري نه‌چندان دور اتومبيل‌هايي همچون زانتيا و ماكسيما در خيابان‌هاي تهران خودنمايي مي‌كردند و كمتر كسي فكر مي‌كرد روزي ، روزگاري خيابان‌هاي تهران پذيراي جدي‌ترين خودروهاي سواري جهان باشد.
 
باورش كمي سخت است اما حقيقت دارد، امروز ديگر خيابان‌هاي شمال تهران، ميزبان انواع و اقسام ماشين‌هاي روز دنيا از جمله جديدترين سري جديد سوپر اسپورت «بوگاتي ويرون» با قيمتي معادل سه ميليارد تومان استخسته از كارهاي روزانه، ساعتي را با يكي از دوستان در گوشه پاركي نشسته بودم و اصلا انتظار نداشتم صداي غرشي كه هي نزديك‌تر مي‌شد، متعلق به سريع‌ترين و گران‌ترين خودرو جهان باشد. انجام حركات نمايشي با گران‌ترين خودرو جهان، آن هم در خيابان‌هاي تهران و بحث شيرين ماشين و ماشين‌بازي با دوستي كه براي ساعتي فراغت از واقعيت‌هاي زندگي با من همراه شده بود، جرقه اين گزارش را در ذهن من زد.
بچه‌هاي ديروز كه تمام دلخوشي آنها جمع كردن كارت و پوستر ماشين‌هايي همچون هامر، بنز، بي‌ام دبليو، فورد، شورولت، كاديلاك، كرايسلر، فراري و پورشه بود، امروز ديگر بزرگ شده‌اند و فكر كردن به آرزوهاي دوران كودكي كه سقف آن در داشتن سري جديد كارت و پوستر فلان ماشين خلاصه مي‌شد، براي آنها به طنز تلخي مي‌ماند. 

غم نان و هزينه بنزين و تعمير پرايدي كه به چندين برابر ارزش واقعي خريداري شده، مجالي براي فكر كردن به چيز ديگري را نمي‌گذارد. بچه‌هاي امروز اما به‌دنبال كارت و پوستر نيستند و با فشردن پدال گاز اين ماشين‌ها به آرزوهاي ديروز من و امثال من، زبان درازي مي‌كنند. ماشين‌هاي گران‌قيمت و لوكس را تنها مي‌تواني در دور دورهاي شبانه يا پاركينگ رستوران‌ها و فست‌فودهاي معروف پيدا كني. 

سام، پسر 20 ساله‌اي كه آبميوه به دست به پورشه 630 خود تكيه زده بود وقتي فهميد خبرنگارم گفت: از چي اين ماشين‌ها مي‌خواهي گزارش تهيه كني؟ دوره اينها هم ديگه تموم شده و جذابيت‌شون رو از دست دادن. 

سام كه متوجه تعجب من شده بود، ادامه داد: ماشين‌بازي هم خسته‌كننده شده و حداقل من يكي رو ارضا نمي‌كنه. عقربه‌هاي ساعت، پايان يكشنبه رو نشون مي‌دهد اما انگار در اين قسمت شهر جوانان خيال خوابيدن ندارند. 
سام، با دعوت من براي گشتي يك‌ساعته در خيابان‌هاي شمال شهر، كمك بزرگي به تهيه اين گزارش كرد. ساعت يك صبح تو يكي از خيابون‌هاي فرعي و خلوت ولنجك انبوهي از ماشين‌هاي مدل‌بالا و‌گران‌قيمت جمع شده و به انجام حركات نمايشي مشغول بودند. 

ماشيني كه جرقه اين گزارش رو تو ذهن من زده بود هم گوشه‌اي پارك شده بود. همه با هم آشنا بودند و وقتي كه سام، من رو خبرنگار معرفي كرد، انبوهي از سوالات شروع شد. برديا يا همان صاحب گران‌ترين و سريع‌ترين خودرو جهان در توجيه خريد اين ماشين گفت: بيش از 5/2 ميليون دلار بابت اين ماشين پرداختم و تنها تفريح من، تو زندگي شده گشت‌زني، تو خيابان‌ها. 

برديا در مورد چرايي پرداخت هزينه سه ميليارد توماني بابت ماشين نيز توضيح داد: جايي كه تنها دلخوشي و تفريح امثال من شده قليون كشيدن، چه انتظاري داري. بنزي سفيد رنگ با سرعت از كنار ما گذشت كه به گفته برديا پلاك‌شده اون رو مي‌توني 350 ميليون تومان بخري. 

فراري قرمز رنگي كه با دور درجا زدن دود غليظي راه انداخته بود، توجه من را جلب كرد. فراري خوش‌رنگي كه به گفته صاحبش بيش از 780 هزار دلار پول بابت آن پرداخت شده است. به گفته برديا؛ صاحب اين ماشين، يكي از پسرهاي خانواده‌اي سرشناس است كه در سال‌هاي اخير به واسطه فعاليت‌هاي اقتصادي خردوكلان و در اختيار داشتن سهام يكي از بانك‌هاي خصوصي سروصداي زيادي كرده است. آشنايي برديا با همه برايم تعجب‌برانگيز است. وقتي علت آن را جويا شدم، پاسخ چيزي نبود جز عشق و حال. 

به گفته برديا، تنها تفريحي كه در حال حاضر وجود دارد ماشين‌بازي در كلاس بالاست و او هم اكنون شاخ همه ماشين بازهاي تهران است. 
برديا، ماشين خود را وسيله‌اي براي دعوت شدن به ميهماني‌هاي آنچناني دانست و تاكيد كرد: من ترجيح مي‌دهم به تفريحاتي از اين قبيل مشغول باشم تا اينكه به قليون كشيدن و... بپردازم. 

برديا كه از ماشين خود راضي به نظر مي‌رسيد، ادامه داد: با ماشين سه ميليارد توماني در تهران احساس پادشاهي مي‌كنم، ولي اگر مي‌شد سه ميليارد ديگر داد و ماشين را شماره كرد و جايي براي تست سرعت بود، ديگر غصه‌اي نداشتم.
دنياي رنگي پولدارها
بازار ماشين‌بازي داغ بود و انواع و اقسام ماشين‌هايي كه خيلي‌ها فقط اسمش رو شنيدن، مشغول انجام حركات نمايشي بودند. قبل از نوشتن گزارش سري هم به نمايشگاه ماشين زدم. ستاره بنز واقع در خيابان وليعصر اولين مقصد من بود كه انواع مدل‌هاي بنز را آنجا مي‌شود پيدا كرد. 

فروشنده خيلي خوش‌برخورد بود و با لحني خاص شروع به توضيح درباره آپشن‌هاي مدلي كه كنارش ايستاده بودم، كرد. وقتي فهميد خبرنگارم، گفت: آقا بنويسيد تهران شهر تضادهاست. بنويسيد در منطقه‌اي كه من زندگي مي‌كنم قيمت تمام ماشين‌هاي محل به اندازه يكي از اين ماشين‌ها نيست. احمد كه دلي پردرد داشت، ادامه داد: در شهري كه يكي نان نسيه مي‌خره و يكي ديگه تا سه ميليارد پول ماشين يكي از بچه‌هاش رو پرداخت مي‌كنه، جاي زندگي نيست؛ چون تهران دنياي رنگي پولدارها شده و براي بي‌پول‌ها همچنان سياه و سفيده. 

سر راه روزنامه سري هم به تعميرگاه‌هاي خاص اين ماشين‌ها زدم؛ تعميرگاهي كه عكس گرفتن حتي در آن ممنوع است. متصدي تعميرگاه با خوشرويي اطلاعات مورد نياز من را در اختيارم گذاشت. به گفته وي؛ تعمير بعضي از ماشين‌ها از جمله فراري كه به صورت گذر موقت تردد مي‌كنند، بيش از 10 ميليون تومان هزينه دارد. خودروهايي هم كه نمايندگي مجاز دارند پس از اتمام گارانتي در بهترين حالت سه تا چهار ميليون هزينه سرويس پرداخت مي‌كنند. 

علي در پاسخ به تعداد مراجعان روزانه نيز گفت: ما در طول روز به بيش از سه دستگاه خودرو نمي‌توانيم رسيدگي كنيم و بعضي‌ها تا يك ماه در نوبت هستند. علي در رابطه با فلسفه وجودي ماشن‌هاي‌گران قيمت در تهران هم گفت: بودن ماشين‌هايي از اين دست بد نيست، اما بايد توجه داشت
 در شهري كه خيلي‌ها توان پرداخت قسط 160 هزار توماني پرايد خود را ندارند، آدم‌هايي هم پيدا مي‌شوند كه هزينه يك‌بار سرويس ماشين آنها بيش از قيمت يك اتومبيل صفر كيلومتر است. بله، اينجا تهران است؛ شهري كه در زير پوست خود دنيايي از اتفاقات رنگي و سياه و سفيد را جاي داده است؛ اتفاقات سياه و سفيدي كه كمي آن‌سوتر اتفاقات رنگي زندگي برخي خانواده‌ها را خوش‌رنگ‌تر مي‌كند؛ خانواده‌هايي كه برخلاف اكثر مردم جامعه به فكر زندگي كردن هستند نه زنده ماندن. خانه‌هاي 11 ميلياردي، قصرهاي مجلل، ماشين‌هاي چند صد ميليوني و چند ميلياردي، لباس‌هاي مارك‌دار و رستوران‌هاي خاص (كه يك وعده غذا در آن برابر با حقوق يك‌ماه 70 درصد افراد جامعه است) نيز از جمله ابزارهايي هستند كه اتفاقات رنگارنگ اين قشر را رقم مي‌زنند. 

بله، اينجا تهران است و در برخي موارد فرقي با اروپا ندارد. شايد وقتي به پيشنهاد برديا براي تهيه گزارش از رستوران‌هاي خاص و ميهماني‌هاي آنچناني رفتم من هم به اين جمله ايمان بياورم: «اينجا تهران است، فرقي با اروپا ندارد.»
منبع:شرق

"شهرنو" خشت و گلی كه ويران شد فساد و فحشائی كه همه جائی شد

"شهرنو"
خشت و گلی
كه ويران شد
فساد و فحشائی 
 كه همه جائی شد
هنوز شاه سقوط نكرده بود كه خانه‌های "زال ممد" در خيابان جمشيد تهران سقوط كرد. در همان اولين روزهای سقوط نظام شاهنشاهی، شهرنو را با حكم آيت‌الله خلخالی و با بلدوزر ويران كردند. مالك اوليه زمين بسياری از آن ۱۰۰ تا ۱۵۰ خانه كوچك و پر اتاقی كه مثل لانه زنبور ديوار به ديوار هم ساخته شده بود "زال محمد" بود. از قمار بازها و پاانداز‌های قديمی‌و مشهور زمان پهلوی اول در تهران. او نخستين كسی بود كه در اين محله چند خانه برای زنان تن فروش ساخت تا هم در  آن زندگی كنند و هم كسب و كار! بعد از كودتای ۲۸ مرداد اين خانه‌ها زياد شدند و دو خيابان هم در آن كشيده شد. در يك خيابان خانه‌های شخصی زنان تن فروش بود و در خيابان ديگر خانه‌های محل كسب و كارشان. اولی را نجيب‌خانه جمشيد می‌گفتند و دومی‌ را شهرنو. فرزندان خردسال زنانی كه در خانه‌های جمشيد «نجيب خانه» سكونت داشتند به خيابان دوم راه نداشتند، پليس بچه‌های كم سن و سال را اگر در شهرنو می‌ديد جمع می‌كرد. آنها مثل كرم در خيابان دوم درهم می‌لوليدند. اغلب وقتی به سن ۱۵-۱۴ سالگی می‌رسيدند به جمع خيابان اول می‌پيوستند. دختران در اختيار مردان گذاشته می‌شدند و پسران خود نان آلوده به انواع بزهكاری را در می‌آوردند. خرج برخی از خانه‌های جمشيد را اغلب يكی از اوباش پولدار می‌پرداخت و خانه‌های خيابان اول سرقفلی داشت زيرا محل كسب نان از راه برده داری جنسی بود.
 
بندرت پدر بچه هائی كه در خيابان دوم ولو بودند معلوم بود. پسرها از همان ۱۲-۱۰ سالگی جيب بری و قاچاق مواد مخدر را شروع می‌كردند و يا نوچه يكی از چاقوكش‌ها و دزدها و اوباش می‌شدند و تن به رابطه جنسی نیز می‌دادند. بيشتر زندانيان كم سن و سال دوران شاه در زندان‌های ايران را همين عده تشكيل می‌دادند. جمشيد مركز توزيع مواد مخدر بود. هر روز صبح زود، كنار يكی از خانه‌های در بسته نجيب خانه عده‌ای از اين پسران جوان به زحمت روی زمين نشسته و برای بيداری و بر سرپا ايستادن هروئين زير بينی يكديگر می‌گرفتند. شب‌هائی كه تأمين كننده خرج زن و يا زنانی كه بصورت همسايه در اين نجيب خانه زندگی می‌كردند به خانه می‌آمدند تا يك شب را با يكی از اين زنان بگذرانند، اين پسر بچه‌ها را از خانه بيرون می‌كردند و آنها در كوچه شب را صبح می‌كردند و اين ملاقات‌های شبانه در طول تمام شب‌های هفته ادامه داشت. در همين خانه‌ها، دختران ۱۴-۱۲ ساله اين زنان مورد اولين تجاوزهای جنسی قرار می‌گرفتند و سپس در سال‌های بعد خود به زنی سابقه دار و آشنا با اين حرفه تبديل می‌شدند.
 بعضی از زنانی كه در جريان كودتای ۲۸ مرداد به اوباش تهران كمك كرده بودند و همراه آنها با شعار زنده باد شاه و مرگ بر توده‌ای، مرگ بر مصدق از جنوب تهران خود را به مركز شهر و اطراف خانه مصدق در خيابان پاستور رساندند، بعدها صاحب چند صد متر زمين در همين محله شدند كه همه آنها نيز به خانه‌های محل كسب و كار و نجيب خانه اختصاص يافت! در این جمع پری بلنده، مهين بچه‌باز، عصمت بابلی و ... خوش بخت‌ترين آنها كه در كودتای ۲۸ مرداد پشت سر اوباشی مانند هفت كچلان، حسن انجيری، امير موبور، مصطفی زاغی، شعبان بی‌مخ، رضا جگركی و … در نقش توده مردم راه افتادند "ملكه اعتضادی" بود. زنی فوق‌العاده زيبا و معشوقه افسران اسم و رسم دار ارتش شاه، از جمله سروان خسروانی، كه بعدها در ارتش شاه ژنرال شد و رئيس سازمان تربيت بدني (ورزش) ايران!

ملكه اعتضادی  با برخی از اعضای دربار شاه هم رابطه داشت. بعد از كودتای ۲۸ مرداد با استفاده از رابطه‌هائی كه داشت و خدماتی كه در كودتای ۲۸ مرداد كرده بود از سهامداران بانك ايران و ژاپن شد و پيش از انقلاب از ايران گريخت. گويا در اسرائيل مقيم شد و اخيراً مرد.. او در سال‌های بعد از كودتا به يكی از نزديكان اشرف پهلوی تبديل شده و شايعات زيادی در باره نقش او در شبكه قاچاق مواد مخدر در زمان شاه وجود داشت و اينكه با اشرف پهلوی در اين كار شريك بود. عكسی از او وجود دارد كه روز كودتا روی يكی از تانك‌های كودتاچی‌ها ايستاده و به سود شاه شعار می‌دهد!
 پروين غفاری را موطلائی شهر لقب داده بودند. يكی از پرخواننده‌ترين پاورقی‌های مطبوعات دهه ۳۰ و ۴۰ در ايران پاورقی بود با همين نام "موطلائی ‌شهرما" كه حسينقلی مستعان آن را برای تهران مصور می‌نوشت. نويسنده‌ای كه با علی دشتی و حجازی بر سر شناخت روح و روان زنان رقابت داشت و هر سه می‌خواستند بالزاك ايران شوند!
 پروين غفاری بعد از كودتا يكی از مشهورترين زنان ايران شد. رفيق شخصی مصطفی طوسی از چوبدارها و قصاب‌های معروف تهران پيش از "هژبر يزدانی" بود. بعدها "هژبر يزدانی" جای او را در قصاب‌خانه‌ تهران گرفت!
 پروين غفاری مدتی هم معشوقه اردشير زاهدی وزير خارجه شاه بود. اين دوران كوتاه بود. پس از مدتی موطلائی تهران تبديل به دامی‌ برای يافتن دختران زيبا برای اعضای دربار و شخص شاه شد. پيش از رسيدن به ۴۰ سالگی، در چند فيلم فارسی هم بازی كرد، كه نقش دست سوم را داشت و بيشتر بدليل زيبائی‌اش از او در چند فيلم استفاده كردند. او را «پری غفاری» صدا می‌كردند، كه مخفف پروين است.
بعد از آنكه خانه‌های جمشيد را در دو خيابان شهرنو و نجيب‌خانه تهران ويران كردند، زنانی كه در آنها زندگی می‌كردند را ابتدا بردند در خانه ثابت پاسال در انتهای خيابان جُردن. ثابت پاسال نيز از سرمايه داران بزرگ زمان شاه بود كه دستی قوی در واردات داشت و بازاری‌ها و تجار سنتی ايران كه نانشان در زمان شاه آجر شده بود تشنه به خونش بودند. البته عده ای از زنان را نیز در خانه های شهر نو آتش زده و زنده زنده سوزاندند. تصویر زیر یکی از این زنان نگونبخت را روی دست مردم نشان می دهد.
خانه ثابت پاسال قصری بود با ديوارهای سنگی، نرسيده به خيابان فرشته، در كوچه‌ای با شماره ۱۴ در انتهای خيابان جُردن و گاندی.
در اين خانه بر سر اين زنان آب تربت ريختند و چادر مشگی سرشان كردند. حجت‌الاسلام كم سن و سالی بنام هادی غفاری سرپرستی ارشاد مذهبی ‌آنها را برعهده گرفت. بعد از چند ماه، از ميان اين زنان عده‌ای را كه سن و سالشان زيادتر بود دستچين كردند و بعنوان زنان مدافع اسلام و مخالف مجاهدين و كمونيست‌ها فرستادند مقابل دانشگاه تهران و در هر متينگ و سخنرانی كه در تهران برپا می‌شد. سرپرستی آنها را زنی بنام "زهراخانم" برعهده‌ داشت كه چادر به كمر می‌بست و به دختران و زنانی كه بحث سياسی می‌كردند حمله می‌كرد و حتی بعدها اطرافيان و همكارانش با چاقو به دخترها حمله می‌كردند. فيلسوف فاحشه‌ها بود، چون می‌توانست چند كلمه‌ای در باره قرآن و بدی كومونيسم حرف بزند. از جمله اينكه در كومونيسم زنان اشتراكی‌اند!
> از ميان همين زنان، عده‌ای كه جوان‌تر بودند برای نگهبانی ‌زندان‌ها انتخاب شدند و تعليم ديدند و از جمع آنها، قوی ترينشان به شكنجه‌گران زندان زنان تبديل شدند. به آنها گفته شده بود اگر شلاق بزنيد و كمونيست‌ها را شكنجه كنيد، گناهانتان پاك شده و به بهشت خواهيد رفت!
آنها كه طرح جمع آوری كودكان خيابانی و انتقال آنها به پادگان‌های ويژه مقاومت شهری را اجرا می‌كنند تا پس از اندكی آموزش مذهبی‌ به گاردهای محافظ ولايت در خيابان‌ها تبديل شوند، اين تجربه را پشت سر دارند؛ گرچه مانند "احمدی نژاد" شهردار حزب اللهی تهران نقش آفرين خانه ثابت پاسال نبوده باشند. نقش آفرينان آن دوران امثال حجت الاسلام غفاری بودند كه حالا صاحب كارخانه جوراب زنانه "استارلايت" است. نقش هژبر يزدانی‌ها را هم مؤتلفه اسلامی‌ برعهده گرفته است و بجای اداره و سلطه بر قصابخانه تهران، يك كشور را به قصابخانه تبديل كرده است. خيابان جمشيد حالا شده سايت اينترنتی "صيغه" و در حاشيه همه خيابان‌های تهران، اتومبيل‌ها خيابان جمشيد را جستجو می‌كنند. شايد "فاطمه قائم مقامی" هم برای دورانی نقش ملكه اعتضادی را در جمهوری اسلامی‌ داشت. همان خانمی‌كه معشوقه علی فلاحيان بود و بدستور او توسط يكی از ايادی فلاحيان بنام "سنجری" در اتومبيلش با اسلحه كمری مجهز به صدا خفه كن ترور شد تا رابطه‌ها كور شود. (روزنامه‌های دوم خردادی را يكبار ديگر بايد از ابتدا خواند! تا كينه فلاحيان و ياران سعيد امامی‌ از امثال عمادالدين باقی و گنجی و حجاريان و ... را دوباره پيدا كرد.)
خيابان جمشيد را خلخالی با ساده لوحی آلوده به قساوت بجای قضاوت ويران كرد تا فساد و فحشاء در ايران ريشه كن شود. يا ندانسته پيشانی خاك را بوسيد و يا سرانجام فهميد فساد و فحشاء و اختلاس و هر سقوط اخلاقی ديگری در جامعه از دل حاكميت و نابرابری در آن جامعه بيرون می‌آيد. "ماهی از سر گنده گردد، نی زدم" فساد و تباهی اخلاقی امروز جامعه ايران بازتاب همين فساد در حاكميت است، جامعه آينه حاكميت است. اين فساد و فحشاء و سقوط اخلاقی بارها و بارها فراتر از دوران پيش از انقلاب است.
بدين ترتيب آن بازی تكراری كه اين روزها برای مبارزه با مفاسد در خيابان‌ها راه انداخته اند و به بهانه بدحجابی ‌به خانه سينما و يا فلان كنسرت حمله می‌كنند، نه برای مقابله با فساد كه اتفاقاً برای مقابله با اعتراض به اين فساد و تباهی است. اگر غير از اين بود، مقابله و مبارزه بايد ابتدا در حاكميت شروع می‌شد. شروع نيز خواهد شد، همانگونه كه شاه وحشت زده از بيم سقوط دست به آن زد و هويدا و نصيری (نخست وزير و رئيس ساواك) خود را زندانی كرد و در تلويزيون خطاب به مردم گفت: صدای انقلاب شما را شنيدم! اما تمام شواهد نشان می‌دهد كه اين شروع در جمهوری اسلامی‌ نيز با همان تأخير و نتيجه‌ای همراه خواهد بود كه در آخرين سال حكومت شاه همراه بود. چرا؟ به اين دليل ساده: چاقو دسته خود را نمی‌بُرد.
وقتی از مرحوم مهندس بازرگان پرسیدند در ایران چه کسی انقلاب کرد کفت :شاه بود که انقلاب کرد ...
حال بنظر میرسد که سران نظام  در حال برافروختن شعله های انقلابند.
منبع: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-68826

Thursday, August 4, 2011

حلقه های ازدواج شاهزاده های سلطنتی





حلقه های ازدواج شاهزاده های سلطنتی


در زیر مجموعه ای از 6 حلقه سلطنتی از کشورهای اسپانیا، فرانسه، یونان، ژاپن، هندوستان و روسیه آورده شده است. این حلقه ها به دو قسمت تاج و یا کلاه همراه با یک حلقه ساده نگین دار طراحی شده است.


خانه جواهرات اسپانیایی، کاررا (Carrera y Carrera) سال های سال سفارشات حلقه های سلطنتی را قبول می کنند. در این خانه جواهرات، طراحان انگشترهای سلطنتی را با توجه به ویژگی های سلطنتی آن کشور، طراحی می نمایند.
در زیر مجموعه ای از 6 حلقه سلطنتی از کشورهای اسپانیا، فرانسه، یونان، ژاپن، هندوستان و روسیه آورده شده است. این حلقه ها به دو قسمت تاج و یا کلاه  همراه با یک حلقه ساده نگین دار طراحی شده است.
- حلقه شاهزاده یونان


- حلقه شاهزاده فرانسه


- حلقه شاهزاده ژاپن


- حلقه شاهزاده اسپانیا


- حلقه شاهزاده هندوستان


- حلقه شاهزاده روسیه





فوق‌العاده جالب – عبور هواپيماها


فوق‌العاده جالب – عبور هواپيماها

هواپیماهایی که اکنون در آسمان اروپا پرواز میکنند را بصورت زنده ببینید

سايت جالبی است و پروازها را روی نقشه بطور زنده نشان می دهد
اطلاعات لحظه ای از طريق 300 گيرنده رادار در نقاط مختلف جهان دريافت می شود

که عمدتا در اروپا هستند و بخشهايی از آمريکا  و آسيا و کشورهای عربی نيز
پوشش داده می شوند

هواپیماهایی که اکنون در آسمان اروپا پرواز میکنند را بصورت زنده ببینید

اگر ماوس را روی هواپیما کلیک کنید ، سمت چپ همه اطلاعات هواپیما نشان
داده میشود. هواپیماهای نظامی در این وبسایت دیده نمیشوند. کمی اگر نگاه
کنید حرکت هواپیماها را نیز میبینید.شما میتوانید حرکت هواپیماهای قاره
های دیگر مثلا آسیا را نیز مشاهده کنید. مثلن شما میخواهید یک مسافر از
ایران را در فرودگاه لندن بدرقه کنید. با رفتن به این صفحه میتوانید
ببینید که چه ساعتی هواپیمای ایران ایر فرود می آید.
http://www.flightradar24.com/